✿ دختر زمستــآלּ✿
بـــــغض من....فکـــر او...فکر او...جای او...
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
ناگاه قطره اشکی از چشمم جوشید و بر گونه های سردم لغزید و بر زمین افتاد و محو شد ٬ همچون خودم ... شاید من هم خاطره ای شده ام !!! گذشت زمان مرا نیز به خاطره ای بدل کرده ٬ به خاطره ای که به یاد کسی نمی آیم !!! زمان! روزی همپای تو بودم٬ روزی جزئی از تو بودم و دستت در دستم بود . ولی امروز حتی دیگر صدای گذر تو مرا به یاد نمی آورد ... نفس می کشیدم ٬ می خندیدم٬ می دویدم٬ ولی امروز جا مانده ام ... امروز شده ام یک خیال که گهگاهی ممکن است بر ذهنی بنشیند و شده ام سویی از خورشید که دیگر این روز ها دستش به زمین هم نمی رسد . یادش بخیر خاطرات گم شده ام که هنوز هم همچون کودکی در پی شان دوانم! کودک بودن ٬ جوانی٬ نوجوانی٬ دوستی ٬ عشق ووووو که هنوز تشنه آنها هستم و نمی خواهم باور کنم که از دست رفته اند ... ولی دیگر پا هایم از فرط دویدن تاب راه رفتن و تحمل مسیر را ندارد ... گویی دیگر امید هم عطش زمان را در وجودم خاموش نمی کند ... دلم تنگ است٬ برای لحظه لحظه خاطراتم و برای عشق نهفته در آن ... دلتنگ خاطره های رنگی و دلتنگ رنگ های یکرنگ ...دلتنگ آسمانی که سفید و زلال گریه می کرد ٬ دلتنگ خانه قدیمی پدری کودکی ام٬ عشق های افسانه شده٬ بازی های کودکانه٬ زمین های خاکی کوچه ها و بازی در آنها ٬ برای دوچرخه مستهلکی که از خواهرم به ارث رسیده بود ٬ برای صدقه های مادر بزرگم ٬ بوی جانماز مادرم٬ خستگی های پدرم از شدت کار و لمس مهر او در زیر جبروت صورتش٬ جوانی ام که همه عشق بود و شر و شور ٬برای آغوش عشق پاک افسانه شده ام ... دلتنگم٬ دلتنگ یک دوست بی تا و بی اما و اگر ٬ یک عشق٬ یک همراه ٬ و دلتنگ یک دل ٬ دلی با صفا و دور از ریا ... دلتنگ دوست داشتن ... دلکم ! می دانم و می فهمم دلتنگی و دردت را ... وای که چه غریب برگ برگ عمرم ضمیمه خاطراتم می شود ... بی آنکه خاطراتم را بیابم ...
نظرات شما عزیزان:
طراح : صـ♥ـدفــ |